جنگ تو خونمونه
آروزیش چه فراخ !
مبلمان عالی ، خانه ای شیک و بزرگ
او در اندیشه ی این است که شاید یک روز
عملی داشته باشد :
چش و چالش بشود چون طاووس
و دماغش ، نخود آش شود
چشم و هم چشمی او بسیار است
رنگ سال و مدل موی و لباس
نقل هر محفل و هر بازار است
آنچه گفتم سخن از آدمی امروز است
سخن از آسایش ، سخن از ثروت و مال
سخن از رنگ و لعاب
سخن از موی و لباس
یاد آن روز بخیر که قناعت ، سخن هر کس بود
سفره ی ساده ی ما ، دم و ساعت ، پهن بود
چه بگویم که در این عصر جدید
همه ی زندگی ما شده ؛ اشراف گرایی و تجمل
و در این بین ، حیا رفت ، نشانی ز مسلمانی ما نیز نماند
"چه کسی باور ما را دزدید ؟"
من سوالم این است
حتم دارم که تو خود می دانی
پس این رنگ و لعاب
چه کسی خفته و در فکر چه هست
و چه کس می گوید : جنگ ها رفت ، دگر جنگی نیست ؟!
چشم بگشای و ببين
جنگ نرمی است که در خامشی اش می جوشد
جنگ در خانه ی ما هست ولی بی خبریم.
نظرات شما عزیزان: